نوشته شده توسط : پناهی نیا
 

اعظم سعادتمند: غزل زبان فطرت من است

 

اشاره: اعظم سعادتمند متولد قم و اهل قم و ساکن شهر قم است. او تحصیلات را دوره دبیرستان را در رشته ریاضی فیزیک طی کرده و در، دانشگاه دوره کارشناسی فیزیک خوانده است و سپس به خاطر علاقه‌ای که به ادبیات عرفانی داشت، در رشته تصوف و عرفان اسلامی تحصیل کرد و موفق به کسب درجه کارشناسی ارشد در تصوف و عرفان اسلامی شد. او سال‌ها است که که دبیر آموزش و پرورش است در شهر قم زندگی می کند.

 

فرهنگِ اسلامی: شما هم در فیزیک و هم در عرفان تحصیل و تحقیق کرده اید

اعظم سعادتمند: در مورد علاقه به شعر باید عرض کنم که ما بطور خانوادگی به ادبیات علاقه داشته ایم. پدرم خیلی علاقه داشتند به ادبیات. ما از بچگی کتاب شاهنامه و رباعیات خیام را در خانه‌مان داشتیم. همیشه شعرهای شعر ای پارسی گوی را می‌خواندم. همیشه با شعر سروکار ما وشعر هست. خواهرها و برادرها هم همینطور هستند. ما همه به شدت به ادبیات علی الخصوص به شعر علاقه داریم. دو نفر از خواهرهای دیگر من هم شعر می‌گویند. حالا شاید خیلی جدی آن را دنبال نکنند. یعنی این علاقه و استعداد در خانواده‌ی ما وجود دارد. اینکه کمی تغییر داده بودم و یک سری از کلماتش را جابه‌جا کرده بودم و فکر می‌کردم حالا این شعر خودم هست. بعد از آن هم شعر می‌گفتم ولی خیلی به طور جدی نبود. داشت. پولی برایم جدّی نبود که فکر کنم شاعر بشوم، یا اینکه به من بگویند: “تو شاعری!” نه به این شکل نبود. هدف من این بود که دانشگاه بروم و در همان درسی که می‌خوانم، پیشرفت بکنم، ولی بعد از دانشگاه که مشغول به تدریس شده و معلم شدم، همیشه احساس می‌کردم یک چیزی در وجودِ من کم است، یک قسمتی در زندگی‌ام کم است که باید باشد و من به آن بی‌توجهی کرده‌ام. احساس می‌کردم به قسمت‌هایی از روحم بی‌توجه‌ام که بعد یکی از دوستان گفتند که: “شما که اینقدر به شعر علاقه دارید که رفتم آنقدر جذب جو انجمنِ شعر قم شدم، اینقدر جوِ خوبی بود، اینقدر شاعرانِ خوبی آنجا رفت و آمد داشتند و آدم آنجا اینقدر شعرهای خوب می‌شنید که من فکر می‌کنم اگر کسی شاعر هم نبود و در آن انجمن می‌رفت، حتما از آنجا شاعر بیرون می‌آمد. شاید برای من هم چنین اتفاقی افتاد. من دفعه‌ی اول که رفتم، آنقدر شعرِ خوب شنیدم که هنوز یادم هست کلاس نقدِ شعر بود که توسط آقای لیله‌سپیدوار بودند، یا نو یا چند بیت موزون. ولی من آنقدر جذبِ فضای نکرده بودم!” خیلی تشویق شدم. من فکر می‌کنم آن برخورد اولیه که دوستان شاعر من در انجمن شعر قم با من داشتند، خیلی تعیین‌کننده بود. یعنی من که کسی بودم که با هیچکس آشنایی نداشتم و ذاتا هم آدم خجالتی هستم و خیلی نمی‌توانم در اولین برخورد با آدم‌ها ارتباط گرم و صمیمی برقرار کنم، ولی اینقدر برخورد آنها خوب بود که من احساس کردم که من می‌توانم من هم می‌توانم شعر بگویم و شاعر بشوم. از آنجا بود که این کلاس‌ها را ادامه دادم و همچنان دارم این راه را طی می‌کنم و می‌خواهم که ادامه‌اش بدهم.

* اعظم سعادتمند در سه حوزه فیزیک، عرفان و شعر کار کرده است.
* اعظم سعادتمند: پیش از روی آوردن به شعر همیشه احساس می کردم چیزی در وجود من کم است.
* در انجمن شعر * سه مجموعه شعر گنجشک های پائیز، باران پس از برف و لیلی آذراز اعظم سعادتمند منتشر شده اند.

 

در مورد اولین شعر حالا در واقع خیلی یادم نمانده‌ است ولی عرض کردم که اولین شعری که گفتم را با توجه به یکی از شعر‌های کتاب فارسی بود که آقای مصطفی رحماندوست گفته‌اند که در بود را زمان رحلت امام خمینی گفتم. یک شعر گفته بودم که بیشتر شعر نو بود و این اولین شعری بود که همه ‌چیزش کامل از فکر خودم بود.

 

فرهنگِ اسلامی: آیا تا الآن از شما مجموعه شعری هم چاپ شده است؟ چند تا و با چه اسم‌هایی؟

اعظم سعادتمند: بله، سه‌ مجموعه شعر از من چاپ شده‌اند که اولین مجموعه شعرم “گنجشک‎های پاییز” نام دارد که آن را انتشارات فصل پنجم اولین بار منتشر کرد، و الان قرار است چاپ دومش با یک مقدار تغییرات، توسط انتشارات دیگری منتشر بشود که خودم نیز منتظر هستم که چاپ دومش‌ در بیاید. گنجشک‌های پاییز، شعر‌های دهه ۸۰ من هستند. یعنی همان سال ۸۲ که من به صورت جدی وارد فضای شعر شدم و احساس کردم هر کس که این مجموعه را خونده بود، خیلی مشوق من شد. حالا آنهایی که خواندند، من نمی‌گویم تعداد زیادی خواندند، همان تعداد که مجموعه را خواندند خیلی به آن لطف داشتند، خیلی تشویق‌هاشان موثر بود برای من، خیلی به من انگیزه داد. و هنوز این اثری مجموعه‌ای آن که من اگر بخوام حس بگیرم، احساس کنم دلم میخواهد شعر بگویم، “گنجشک‌های پاییز” را می‌خوانم. یک سری احساسات خیلی خاصی را در “گنجشک های پاییز” تجربه کردم که هنوز که هنوز است برای من هیجان انگیز هستند و هنوز که هنوز است به من انرژی می‌دهند، یک طوفانی در من ایجاد می‌کند که وقتی که این مجموعه را خودم میخوانم دلم میخواهد شعر بگویم. مجموعه‌ دوم من “باران پس از برف” بود که مشتمل بر شعرهای سال ۹۰ تا ۹۴ من ببینید من اعتقاد دارم که هر مجموعه شعری برآیندِ یک دوره خاصی از زندگی است. “گنجشک‌های پاییز” برایند دوره خاصی از زندگی من بود و “باران پس از برف” هم همینطور. شاید برآیندِ دوره‌ای بود که من آرامش خیلی خاصی را تجربه می‌کردم و عاشقانه هایش عاشقانه‌های خاصی بود. به نظرِ خودم فضای این کتاب خیلی متفاوت است. نه تنها متفاوت از “گنجشک‌های پاییز” که متفاوت از خیلی عاشقانه‌هایی که تا آن زمان خودم داشته باشم عاشقانه‌هایی که حالا خیلی دوست دارم و البته یک جورِ دیگر. یعنی هر کدام از مجموعه‌های شعرم را به نوعِ منحصر به فرد دوست دارم. شاید چون هرکدام یبه نحوی زندگی‌نامه‌ یک دوره خاصی از زندگی من هست.

* هر شاعری باید زبان فطری خودش را کشف کند.
* مدح ائمه و معصومین بخشی از شعر متعهد و آئین مند هست ولی تمام آن نیست.
* شاعر می کوشد تا جهان زیباتر شود.
* کسی که مقاماتی را در عرفان کسب کرده باشد می تواند شعر عرفانی بگوید.

 

فرهنگِ اسلامی: آیا علاوه بر شعر، دیگر رشته‌های ادبیات را هم امتحان کرده‌اید؟

اعظم سعادتمند: من به طور تخصصی غزل می‌گویم یعنی طوری که غزل من را سیراب می‌کند، طوری که غزل احساس من را درگیر می‌کند، آنقدر که غزل شوق نوشتن به من می‌دهد و طوری که غزل به ولی قالبِ سپید را هم دوست دارم. اما در باره

 

فرهنگِ اسلامی: از کلاسیک، نو و سپید بیشتر به کدام نوع شعر تمایل دارید؟ نظرتان در باره بقیه قالب‌ها چیست؟

اعظم سعادتمند: من غزل را دوست دارم. غزل برای من یک موهبت  الهی است و قابل توصیف نیست واقعا. خیلی به من انرژی می‌دهد. اگر من هزارتا شعر خوب در قالب‌های دیگر بخوانم، وقتیکه یک غزلِ خوب می‌خوانم، یک انرژی دیگر می‌گیرم. حالا برای من این طور بوده است. انگار روح و فطرتِ من غزل است و در غزل بهتر می‌توانم احساس خودم را نمایان بکنم و بهتر می‌توانم خودم را نشان بدهم و بهتر می‌توانم حرفهایم را بزنم. در مورد بقیه قالب‌‌ها عرض کنم که من کلا شعر دوست دارم. حالا این که گفتم غزل، بخاطر این بوده است که غزل زبان فطری من است. هرکسی

 

فرهنگِ اسلامی: نظرتان در باره شعر آیینی چیست؟ شعر آیینی چه موضوعاتی را شامل می‌شود؟

اعظم سعادتمند: ببینید امروزه شاید در مورد شعر آیینی خیلی‌ها فکر می‌کنند که شعرآیینی حتماً در مدح یا برای عزاداری یکی از ائمه باشد یا فضائل یکی از ائمه و بزرگان نه، خیلی شرایطش گسترده‌تر است و آنچه در ذهنِ من هست این هست که اکثرِ اشعاری که ما در ادبیات فارسی داریم می‌توانند شعرِ آیینی باشند. به هر حال ببینید اکثر کسانی هم که که در ادبیات هستند و چه داستان می‌نویسند و چه شعر میگویند، دغدغه‌های انسانی دارند، دغدغه‌های اخلاقی دارند. خیلی کم پیش میاید که یک بخواهد قلم بزند در راه اینکه بخواهد مثلا ترویج بی اخلاقی بکند. من فکر می‌کنم که واقعا اکثر کسانی که دارند شعر میگویندو داستان می‌نویسند، واقعا احساس می‌کنند که یک چیزی انسانی و فطری در وجودشان هست که باید آن را به جهان عرضه بکنند، به خاطر اینکه جهان زیباتر بشود و همه اینها در حقیقت یک آثار آیینی است. پس

* اختناق حاکم در عصر اموی و عباسی سبب شد تا در مورد بعضی از معصومین (ع) اطلاعات کمتر و آثار هنری کمتری داشته باشیم.
* ما در شعر متعهد و آئینی کمی ظاهر بین شده ایم.
* پس از پیروزی انقلاب اسلامی زنان شاعر * در شعر جنسیّت چندان موضوعیت ندارد. شعر زبان انسانیت است.

 

فرهنگِ اسلامی: بنابر این منظر تشعار مولوی، حافظ و سعدی تماماً اشعار آئینی هستند شما از محضر کدام اساتید بهره‌مند بوده‌اید و در چه حد؟

اعظم سعادتمند: در تجربه انجمنِ شعر قم، بهره من از آقای لیله کوهی خیلی کم بود. فکر می‌کنم یکی دو جلسه آقای لیله‌کوهی در ابتدا بودند. بعد فکر می‌کنم آقای سید مهدی حسینی بودند در انجمن، یعنی چند ماهی ایشان بودند و من سرِ کلاسهای ایشان می‌رفتم که در آن ابتدای کار کلاس‌های ایشان خیلی خیلی دست من را گرفت. بعد از ایشان آقای هدایتی آمدند و مسئول انجمنِ شعر شدند برای چندین سال و ما سر کلاس‌های آقای هدایتی می‌رفتیم. می‌توانم بگویم که من خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتم؛ اینکه غزلِ خوب چیست؟ چطور باید شعر گفت؟ و چطور و چگونه به شعر باید نگاه کرد؟ همه این ها را مدیون کلاس‌های آقای هدایتی هستم. گاه گاهی هم استاد مجاهدی می‌آمدند انجمن. یکی دو بار من پیشِ ایشان شعر خواندم. آن تشویق‌هایی که ایشان کردند در همان موارد خیلی محدود، خیلی برایم راهنما بوده و به من خیلی امید و انگیزه داد. ولی بعد از آن حالا چند سالی هست که سرِ کلاسِ استادِ خاصی نرفتم. ولی من فکر می‌کنم،

فرهنگِ اسلامی: چرا ما آنقدری که باید و شاید روی شعر توحیدی تمرکز نداریم؟

خانم اعظم سعادتمند: اگر در گذشته ما شعر توحیدی داشته‌ایم، دلیلش این بوده است که واقعا شاعرانِ ما عارف می‌شدند. یعنی یک مقاماتی را درک می‌کردند و به یک سر کشف و شهودی می‌‎رسیدند و آن وقت خواه  و ناخواه شعرِ توحیدی هم می‌گفتند ولی من نمی‌دانم در میانِ شاعرانِ امروز کسی هست که مقاماتی را در عرفان کسب کرده باشد و کشف و شهودی داشته باشد یا نه؟ منظور من این است که برای این هدف شما واقعا باید کار کرده باشید و واقعا باید به خدا نزدیک شده باشید و یک سری مراحل را در ایمان طی کرده باشید که بتوانید شعر توحیدی بگویید. وگرنه اینکه من بنشینم و بگویم که “من می‌خواهم شعرِ توحیدی بگویم”، اینطور نمیشود و در نتیجه اگر یک شعرِ توحیدی مثل مثنوی مولوی  خلق می‌شود، نتیجه مراحلی است که شاعر طی کرده است و نکته‌ی دیگر این که بعد از انقلاب شعرِ متعهد و  آیینی رونق پیدا کرد و منظور من از شعرِ آیینی آن بخش شعرهای هستند که در مدح یا منقبتِ ائمه (ع) باشند. این نوع شعرها به‌هرحال یک رنگ و بوی تازه‌ای پیدا کرد. شاید به شاعر اصلا فقیه بوده است، آیت الله بوده است و عارف بوده است واقعا. شاید الآن هم داشته باشیم چنین شاعرانی ولی اکثر شاعران اینطور نیستند.

 

فرهنگِ اسلامی: دلیل اینکه در شعر امروز، در باره برخی از ائمه معصومین (ع) شعر کمتر سروده شده است، چیست؟ و چه راه‌ حلی را برای رفع این نقیصه توصیه می‌کنید؟

اعظم سعادتمند: اینکه در موردِ بعضی از ائمه (ع) کمتر شعر سروده شده، شاید به خاطر این است که در موردِ این ائمه (ع) اطلاعات تاریخی کمتر در دست داریم. مثلا در موردِ امام علی (ع)، ما تاریخ کامل حکومتِ ایشان را و قبل از حکومتِ ایشان را داریم و جزئیاتِ زیادی در این باره در تاریخ آمده است، ولی در موردِ بعضی از ائمه (ع) به خاطر آن خفقانی که در عصر آنان بر جامعه حاکم بوده است – چه در دوران بنی امیه و چه در دوران بنی عباس – اطلاعاتی کمی به دستِ ما رسیده است. دیگر اینکه این نقیصه  واقعا به دلیلِ کم کاری خود ما هم بوده است، یعنی ما متوجه نبودیم که چهارده معصوم (ع) نورِ واحدند و همه پرچمداران آزادی و عدالتند و باید برای همه اینها شعر بگوییم. به عبارت دیگر این به خاطر غفلتِ ما شعرا هم بوده است. و شاید یکی از دلایلش این باشد. منظورم این است که در شعرِ آیینی ما کم کاری شده است. مثلا اگر ما بخواهیم برای یکی از ائمه (ع) شعر بگوییم، اول می‌خواهیم نگاه کنیم به صحن و سرای ایشان، به گلدسته و گنبدِ ایشان. ولی اگر ما کمی نگاه‌مان را تغییر بدهیم و احادیث و ادعیه‌ای که از آن معصوم (ع) به‌ جا مانده، را بخوانیم، این ضعف جبران می‌شود. یعنی آن ضعفِ اطلاعاتِ تاریخی که از آن زمان‌ها وجود داشته، از این طریق جبران خواهد شد. اگر من ادعیه و احادیث را بخوانم و بتوانم شعرهای آیینی خوبی در مورد ائمه‌ای که در موردشان کمتر شعر گفته شده‌اند، بگویم به وظیفه خود عمل کرده ام. پس عرض کردم که ضعفِ بزرگِ این کار به خودِ ما برمی‌گردد که ما تا حدودی ظاهربین شده‌ایم. من فکر می‌کنم این قابل جبران بوده و هنوز فرصت هست که ما این نقیصه در سالهای اخیر حرکت‌های خوبی اتفاق افتاده است که در موردِ ائمه‌ای که کمتر شعر گفته شده است، یک سری از شاعران معاصر دغدغه‌ی این کار را دارند و دارند در این زمینه شعر می‌گویند. پس ما نیاز به مطالعه‌ داریم. مثلا از امام هادی (ع)، زیارت جامع کبیره و زیارت غدیریه به یادگار مانده‌اند. ما باید یک دور صحیفه‌ی سجادیه‌ی امام سجاد (ع) را بخوانیم – من خودم را دارم می‌گویم – و وقتی ما این ادعیه را بخوانیم، مطمئنا

* نمی توانیم بگوئیم یک زن حتماً باید شعر زنانه بگوید.
* شاعران در ابتدای کار باید در کلاس های نقد شعر شرکت کنند و شعر خود را به نقد بگذارند.
* شاعر نباید مغرور شود و از نقد شعر خود را بی نیاز بداند.
* مرید و مرادی در شعر پدیده خوبی نیست.

 

فرهنگِ اسلامی: در باره شعرِ بانوان در گذشته و امروز نظرتان چیست؟ و چه کسانی را شاعران موفق زن می‌دانید؟

اعظم سعادتمند: من اعتقاد دارم که ما شاعرانِ خوبِ زن همیشه داشتیم اما در گذشته به دلیل اینکه شاعران زن نمی‌توانستند رفت و آمد داشته باشند یا حتی از حقِ سواد محروم بودند، نامی از آنها نمانده است. همه می‌دانیم که در گذشته شاعرانِ بزرگ و شاعرانی که نامشان ماندگار شدند، اکثرا شاعرانی بودند که به نحوی با دربار مرتبط بودند. یا مثلا شاعرانِ مرد سواد داشتند، شعرهایشان را می‌نوشتند و شعرشان می‎ماند، ولی زن‌ها از نعمتِ سواد بی‌بهره بودند و سواد را برای زن چیزِ خوبی نمی‌دانستند، حتی برخی از شاعرانِ ما اعتقاد داشتند که زن نباید سواد داشته باشد و این را برای زن مضر می‌دانستند. من اعتقاد دارم که ما زنانِ شاعر هم داشتیم که شعر هم می‌گفتند ولی چون اشعارشان مکتوب نشدند، به دستِ ما نرسیدند. چه بسا همین لالایی‌های که امروز به دستِ ما رسیده‌اند، شاید شعرِ شاعرانِ زن بوده که سینه به سینه منتقل شده و اکنون به دستِ ما رسیده‌اند. اما بعد از اینکه این محدودیت‌ها کنار رفتند، شاعرانِ زن هم فرصتی پیدا کردند که خودشان را نشان بدهند. شما نگاه کنید بعد از انقلاب ما تعدادِ خیلی زیادی از شاعرانِ زن داریم. شاعرانِ زن که خوب هم دارند شعر می‌گویند و به اعتقادِ من – و من این را به عنوان یک مخاطب جدی ادبیات می‌گویم – اگر بخواهیم از م

 



:: موضوعات مرتبط: تور مشهد , تورکیش , تور انتالیا , تور استانبول , تور ارمنستان , تور کوش اداسی , تور مالزی , تورقشم , ,
:: برچسب‌ها: شاعر , شعر , گفتگو , ادب , هنر , شاعران , گفتگو با شاعر , شعرا ,
:: بازدید از این مطلب : 275
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 ارديبهشت 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : پناهی نیا
 

وضعیت فلسفه در ایران امروز؟

با حضور آقایان: محمد جواد پیرمرادی- مهدی طاهریان- بهزاد مرتضایی- محمدعلی رمضانی- حسین شیخ الاسلام- علی اصغر فهیمی فر- حسین رویوران- ابراهیم متقی- محمد حسن زورق

 

رمضانی:

بحث فلسفه زیر بنای فکری همه مجموعه های درون مایه و ذات انسان تفکیک پذیر نیست شاید نطقی که در عبارت «انسان حیوان ناطق است» در مکاتب فلسفه آمده داستان دیگری دارد اما ذات فلسفه و ذات تفکر و تعقل و اندیشه و داشتن تحلیل و تفسیر درباره جهان از نوع نگرش فلسفی است که این بزرگواران داشته­اند ولی وقتی می گوییم فلسفه چه وضعیتی دارد خود کلمه فلسفه به خاطر فضایی که ما در جهان امروزی در آن قرار داریم این طور نیست که دارای مفهوم واحدی باشد و تلقی واحدی از آن وجود داشته باشد.ما در آموزه های اسلامی خود مفهوم حکمت را هم داریم که گاهی هم معنا با فلسفه تلقی می شود و گاهی با تفاوت هایی در دارد و اگر هم معنا با هم بگیریم [به خصوص در حوزه فلسفه اسلامی نه مطلق فلسفه] چندان خطا نکرده ایم.اگر بگوییم موضوع بحث ما خود فلسفه است باید تعریف فلسفه را مشخص بکنیم از با غایت، فلسفه اسلامی را تعریف بکنیم فرموده اند این دانشی است که نتیجه بیت مشهور هم هست که می گوید:جهانی است بنشسته در همین حقیقت داشته باشد.یا در تعریفی دیگر علم بحقایق الاشیاء را روشن بکنیم.اگر بخواهیم فراتر نگاه بکنیم علاوه بر چیزهایی که در حوزه حکمت و فلسفه اسلامی گفتیم،نقادی عقل نظری به عنوان یکی از حوزه های قدری گسترش پیدا کرده که شهید مطهری می فرماید اگر بخواهیم برای آن چه که امروزه در دنیا به آن فلسفه می گویند عنوان مشترکی پیدا کنیم عنوان «نه علم» را باید به کار ببریم.یعنی هر چه که علم نیست را در یک جعبه می ریزند و به آن فلسفه می گویند.و معتقدند

پیرمرادی:

همان طور که گفتید را به «روش» هم می شود تعریف کرد، بازهم می توانیم تفکر عقلانی را مبنا قرار دهیم و بر این اساس جلو برویم . در ضمن بحث مشخص می شود که ما به عنوان انسان مسلمان و کسانی که وارث یک پیشینه فلسفی خاص هستیم  متفاوت با فلسفه ای که در غرب در سیصد چهارصد سال اخیر ظهور کرده فکر می کنیم و وقتی می گوییم تفکر عقلانی، تلقی ما با طرف مقابل چه تفاوتی دارد..لذا پیشنهاد می کنم که بر این اساس سوال کنیم که وضعیت فلسفه در ایران امروز چگونه است.

اگر سوال اصلی ما این است که وضعیت فلسفه در ایران امروز چیست، قطعا باید منظورمان از فلسفه روشن باشد و همان طور که می دانیم از فلسفه حتی در جهان اسلام هم تعاریف متعددی در دست است.تعاریف غربی را هم که اضافه بکنیم، با تعاریف بیشتری روبرو می شویم در یونان قدیم سقراط اولین کسی است که واژه فیلسوف را به کار برده و می گوید من فیلاسوفیس هستم یعنی دوستدار معرفت و دانش هستم. عشق به معرفت و دانایی که بارقه ای از عشق به ذات اقدس الهی است، تفلسف به معنایی که ویتگنشتاین گفته،فلسفیدن و این پندار که هر بحثی که صورت می گیرد فلسفه است(تعاریف مختلفی از فلسفه است)و می گویند دغدغه ای که قدما داشته اند و می خواستند به حقیقت و یقین برسند به هرحال در مورد فلسفه این معانی مطرح است و باید یکی از معانی که در عرف جامعه ما بیشتر به اذهان متبادر می شود را مبنا قرار بدهیم.

طاهریان:

در کلیت درست است منتهی یک عنوان متمایزی از فلسفه نیست یک تفکر گاهی عقلانی به عنوان بلغ ما بلغ است حالا می خواهد مخالف یا موافق عقیده ای باشد. این سینا می درک کرده ام. تقسیم بندی در فلسفه غرب داریم و در فلسفه اسلامی هم داریم و

پیرمرادی:

من عقل گرایی نگفتم، گفتم تفکر عقلانی که با عقل گرایی مقداری تفاوت پیدا می کند.

طاهریان:

آن چیزی که من انتظار دارم این نیست که عنوان فلسفه را تفکر عقلانی بگیریم.بلکه منظور من قدری محدود تر و یک فضای خاص تری است.

رمضانی:

تفکر عقلانی را به عنوان تعریف و روش فلسفه مطرح می کنند به نتیجه هم اشاره می کنند و می گویند نوع تفکر عقلانی که نتیجه اش گزاره های ترکیبی پیشین باشد که این جا مقداری بحث تخصصی می شود ولی قید زده می شود و بحث را از ابهام خارج می کند.

مرتضایی:

من بعد از این که از رشته فلسفه فارغ التحصیل شدم با فلسفه به معنی مصطلح و متداول در جامعه علمی فاصله گرفتم.آن چه که امروز در جامعه ما رواج دارد. دیدگاه موافق و مخالف دارد،یکی هم آن چه که در چند دانشگاه و یکی دو پژوهشگاه در سطح کشور به معنای بحث های فلسفی تخصصی رواج دارد. یعنی فلسفه به معنی آن چیزی که امروز با آن زندگی می کنیم برای این که بخواهیم بگوییم فلسفه نداریم یا داریم و اگر فلسفه داریم چه فلسفه ای داریم. مخاطبش چه کسانی هستند آیا آن بحثی که امروز در حوزه های علمی ما رواج دارد را ملاک قرار بدهیم یا آن چه در دانشگاه های ما رواج دارد را ملاک قرار بدهیم؟یا در مورد  آن چه که معتقدیم در جامعه فلسفه حاکم است صحبت کنیم؟در مورد آن چه در حوزه های که یک معنی مشترک را بگیریم که چه چیزی زیر بنای ساختار فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی جامعه یا دانشگاه های دولتی دیگر تدریس می شود مرور آن چیزی است که در فلسفه های غرب بوده و در نهایتش در مورد تاریخ فلسفه کاپلستون یا فلاسفه دیگر صحبت می شود.چیزی که بخواهیم در موردش اظهار نظر بکنیم و بگوییم چیز تازه ای است که در ایران مطرح می شود از نظر من چنین نیست. این که تا چه حد چنین هست یا نیست نمی دانم،ادعایی است که مطرح کردم.این دیدگاه من است راجع به آن چه در این حوزه فلسفه می گذرد

فهیمی فر:

من به اعتبار رشته خودم که بحث فلسفه هنر و زیبایی شناسی است عرض می کنم فلسفه در غرب با این که برای عمل افق می سازد و معطوف به عمل است و را در عمل پشتیبانی می کند ما غرب را به عنوان یک جریان زنده و پر نشاط در عمل نمی بینیم ولی در تفکر ما فلسفه عبارت شده از مروری بر داشته هایی که در فلسفه غرب یا شرق است و اگر خیلی هنر بکنند کاپلستون را تدریس می کنند و در حوزه فلسفه ایران و فلسفه اسلامی هم درجه اول یک سازه فلسفی است یعنی دو سوال اصلی را مطرح می کند که جهان چیست و انسان چیست؟ اگر این دو سوال به خوبی تاویل نشود انقلاب اسلامی تبدیل به یک رفورم سیاسی می شود.بنابر این باید ببینیم چرا فکری و نیازهای فرهنگی خودمان به کار ببریم.علتش این است که دستگاه معرفت شناسی،که من اسمش را قطب نما می گذارم ،وجود ندارد که بیاید پشت هنر و معطوف باشد به قابلیت های هر رشته ای مثل سینما،مثل ادبیات داستانی،مثل شعر،مثل نقاشی،مثل معماری و چون نیست انگار در تاریکی تلاش می کنیم و یک چیزهایی را می سازیم ولی تبدیل به یک مکتب به معنایی که فیلسوفان می گویند نمی شود.این قضیه در همه ساحت اجتماع مطرح است.فلسفه برای ما شاید خیلی حمایت کننده نیست،پیشنهاد دهنده صورت های تمدنی نیست،این سومین سوال است.در صورتی که در غرب فلسفه مادی یک تمدن را ساخته است.در غرب سوالاتی که [حداقل در حوزه تخصص خودم را می گویم] در رشته های هنری می شود سوال های کاملا فلسفی است و این بستری را فراهم می کند که تجربیات در آن جا برویم می توانیم خیلی از مشکلات اجتماعی را در حیطه تئوریک مطرح کنیم اما اگر چنین نباشد و بخواهیم بگوییم مثلا تفاوت حکمت سینوی با حکمت اشراق چه بوده یا ملاصدرا چه کار کرده،شاید چندان راهنمای عمل نباشد.

پیرمرادی:

وارد آسیب شناسی شدید. شما گفتید نظام عقلانی و من استنباط کردم تعریف شما از فلسفه یک نظام عقلانی است،من گفتم اول سر این واژه به توافق برسیم تا بعد بگوییم وضعیت فلسفه چگونه است و آن وقت وارد آسیب شناسی بشویم.از گفتار شما استنباط کردم که در بحث آسیب شناسی می گویید وضعیت فلسفی ما پشتوانه عمل ما نیست.

فهیمی فر:

بیشتر در فلسفه حالت کلامی داریم.

پیرمرادی:

بله،انتزاعی است و ما را به عمل فرا نمی خواند. بسیار خوب! این چه چیزی است که ما را به عمل فرا نمی خواند؟آیا منظور ما از فلسفه، لیبرالیسم است که در غرب مطرح می شود؟یا منظورمان از فلسفه،فلسفه متعالیه است؟آن مشترکات را بگیریم،یعنی فلسفه اسلامی است با تفاوت هایش که مثلا وجه اشتراک ملاصدرا و سهروردی و ابن سینا این است که به عمل نمی خواند یا فلسفه کانت است که به عمل نمی خواند.ما که می گوییم فلسفه آیا منظورمان فلسفه غربی است یا شرقی؟شما وقتی به دانشگاه تهران می روید،آن جا از دانشجو می پرسید رشته ات چیست و می گوید رشته ام فلسفه است و واحدهایش را می گوید می بینید که صحبتی از ابن سینا نیست،صحبتی از ملاصدرا نیست ولی واژه فلسفه را به کار می برد.به که اگر بعدا گفتیم وضعیت نامناسب است آن را تبیین کنیم که چرا نامناسب است؟اگر خوب است چرا خوب است؟

طاهریان:

من فکر می کنم که اصلا مفهوم فلسفه را بحث ،بالاخره فلسفه یک مفهوم بین الاذهانی  است چه بین دیگران و چه بین ما،و به نتیجه نمی رسیم.کلا فلسفه با هر مفهومی که اعضای این جلسه یا دیگران از آن دارند یک مفهوم بین الاذهانی از فلسفه است،بعدا بیاییم بحث های بعدی را مطرح کنیم.اگر وارد آن بحث بشویم کارآمد و کاربردی نیست و در غرب هست،این یک بحث جدایی است.در بحث فلسفه ما نمی توانیم یک تصور از این بحث ارائه بدهیم من یک مخاطب کلی دارم گاهی یک نفر عوام است گاهی یک فیلسوف است و نکات دقیق و عقلانی می گوید یا به لحاظ حکمت عملی کارهایش سنجیده است، آدم گیج می شود و آخرش رها کردم.هایدگر گفت بهترین سوال این است که وجود را نمی شود شناخت و رها کرد.ما هنوز تعاریف فلسفه را به نوع قدر مشترک نمی توانیم ارائه بدهیم پس آن را رها کنیم و یک بحث دیگری را مطرح کنیم.

منبع 

 



:: موضوعات مرتبط: تور مشهد , تورکیش , تور انتالیا , تور ارمنستان , تور کوش اداسی , تور مالزی , تورقشم , ,
:: برچسب‌ها: شاعر , شعر , گفتگو , ادب , هنر , شاعران , گفتگو با شاعر , شعرا ,
:: بازدید از این مطلب : 239
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 ارديبهشت 1398 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 66 صفحه بعد