فرهنگ اسلامی: از اینکه یک بار دیگر در خدمت اقای احمد شهریار، شاعر و مترجم پاکستانی هستیم، خرسندیم و گفت و گوی خود با ایشان را شروع میکنیم.
سلام و عرض ارادات. یک بار دیگر خوش آمد عرض میکنیم خدمت شما.
احمد شهریار: سلام و عرض ادب. ممنون از لطف شما
فرهنگ اسلامی: در مصاحبهی قبلی که توسطِ دوست شاعرمان آقای سید سکندر حسینی (بامداد) با شما انجام شد، شما به برخی از سؤالات پاسخ دادید. الآن دوست داریم سؤالاتِ بیشتری را با شما درمیان بگذاریم و پاسخِ شما به آن سؤالات را بشنویم.
احمد شهریار: از بابت مصاحبهی قبلی که توسطِ دوستِ بزرگوارم سید سکندر حسینی صورت گرفت، هم از شما تشکر میکنم و سؤالات بعدی را هم با کمال میل پاسخ خواهم داد.
فرهنگ اسلامی: از آنجا که شما علاوه بر شاعر، یک مترجم هم هستید و کتابهای زیادی را از فارسی به اردو و بالعکس برگردان کردهاید، در موردِ مشکلاتِ ترجمه کمی برایمان صحبت بفرمایید.
احمد شهریار: بله. در این چند سالی که در ایران بودهام، توفیق این را پیدا کردم که برخی از متونِ دینی و کتبِ ادبی را از فارسی به اردو ترجمه کنم تا راهی برای معرفی آثار نویسندگانِ معاصر ایرانی به اردوزبانهای پاکستان و هند هموارتر بشود و الحمدلله همینطور هم شد. البته باید گفت که این جای تأسف است که با اینکه کشورهای پاکستان و ایران دو کشور همسایه و برادر بوده و هستند و زبان اردو وامدارِ زبان فارسی است، هنوز این دو کشور از ادبیاتِ همدیگر آنطور که باید و شاید، آشنایی ندارند. در طولِ سالهای گذشته، افرادِ زیادی از پاکستان به آیران آمده و در دانشگاههای بزرگ ایران از جمله دانشگاهِ تهران درس خواندند و تا مقطعِ دکتری با زبان و ادبیات فارسی انس گرفتند و حتی پس از برگشتن به کشورِ خودشان در دانشگاههای مختلف پاکستان بهعنوان اساتید فارسی تدریس میکنند، ولی در این مدت که در ایران بودند، فرصت ترجمه آثار شاعران و نویسندگان ایرانی برای اردوزبانان پاکستان و بالعکس را داشتند اما از این فرصت آنطور که باید و شاید استفاده نکردند، در حالیکه بنده باورم این است که اگر کسی این استعداد را دارد، این وظیفهی اوست که باید برای غنیسازی زبان و ادبیات کشورش این کار را انجام بدهد و ادبیاتِ کشور خودش را به فارسی زبانان بشناساند، وگرنه خدای نکرده به رسالتِ خودش درست عمل نکرده است. پس بنده این را وظیفهی خودم میدانم که به زبان و ادبیات اردو و فارسی خدمتی کرده باشم، هرچند این خدمت بسیار حقیر و کوچک باشد.
من در اوائل یک سری متونِ دینی هم ترجمه کردم، اما بعد حس کردم مترجمانِ زیادی دارند در این زمینه فعالیت انجام میدهند و حتی اگر من ترجمه متونِ دینی را انجام ندهم، کار روی زمین نخواهد ماند و بسیاری از مترجمان خوب کشور پاکستان و هند دارند کتابها و مقالههای فراوان را به اردو ترجمه و منتقل میکنند. در این میان، چیزی که بسیاری از افراد به آن توجه خاصی نداشته است، ترجمه متونِ ادبی از جمله رمان، داستانکوتاه و شعر است. همین باعث شد که به ترجمه متونِ ادبی روی بیاورم و از سه چهار سالِ گذشته بیشتر در این زمینه فعالیت میکنم.
فرهنگ اسلامی: چه کتابهای ترجمه کردهاید و در چه زمینهای؟
احمد شهریار: همانطور که عرض کردم، بنده چند کتاب در زمینه متون مذهبی و تاریخِ اسلام ترجمه کردم، از جمله کتابهای: شهدای عصرِ پیامبر (ع)، دوست باید چگونه باشد و زندگینامه ائمه معصومین (ع) که بعضا چاپ شدند و برخی پس از گذشتِ سالها هنوز منتظر چاپ هستند. یکی از کتابهایی که خودم خیلی دوسش دارم و در واقع باید بهش تألیف بگوییم تا ترجمه، ترجمه کتاب توحید مفضل به صورت شعر کودک است که سالها قبل انجام دادم ولی متأسفانه هنوز چاپ نشده است. این کتاب که حاوی چهل شعر کودک است، از موضوعاتِ گوناگون و جالب صحبت میکند. از میانِ کتابهای ادبی که در مدتِ چند سال انجام دادم میتوان به کتابهای ذیل اشاره نمود:
- من او (رمان) اثر رضا امیرخانی
- روی ماهِ خداوند را ببوس (رمان) اثر مصطفی مستور
- زمانی برای بزرگ شدن (رمان نوجوان) اثر محسن مؤمنی شریف
- شطرنج با ماشینِ قیامت (رمان) اثر حبیب احمدزاده
- با ردیف آب (دوبیتی) اثر سید حبیب نظاری
- اگر بابا بمیرد (رمان نوجوان) اثر محمد رضا سرشار (رضا رهگذر)
- آخرین سکانس دنیا (شعر سپید) اثر دکتر علیرضا قزوه
- شهری که مردمِ آن روی زانو راه میرفتند (رمان نوجوان) اثر محمد رضا سرشار (رضا رهگذر)
- گرداب سکندر (رمان نوجوان) اثر محمد رضا سرشار (رضا رهگذر)
- سگِ خوبِ قصهی ما (رمان نوجوان) اثر محمد رضا سرشار (رضا رهگذر)
- نقشهای رنگ رنگ (گزیده شعر معاصر از نیما یوشیج تا گروس عبدالمکیان)
- دختران حوا (گزیده اشعار زنان ایرانی)
- گلهای بنفشه (گزیده داستانهای کوتاه زنان ایرانی)
- فرنگیس (خاطرات فرنگیس حیدرپور)
- هی یو (خاطرات سعید ابوطالب)
- ماه در مه (شعر سپید) اثر محمد جواد آسمان
- حدیثِ سرو و نیلوفر (مقالات) اثر دکتر غلامعلی حدادعادل
- خاطرات یک فرشته (زندگینامه امام رضا علیه السلام) (رمان نوجوان) اثر حمزه شریفی
بنده معتقدم که از آنجا که کشورهای ایران و پاکستان دوست، برادر و همسایه بوده و هستند، باید هرچه بیشتر از فعالیتهای ادبی همدیگر آگاه بشوند. به همین دلیل بنده اخیرا چند اثر از اردو به فارسی نیز ترجمه کردهام که میشود به کتابهای ذیل اشاره نمود:
- داستانکها (صد داستان کوتاه کوتاه) اثر سید مبشر علی زیدی
- مسالک دینی پاکستان (تحقیق) اثر ثاقب اکبر
- برادر من (زندگینامه داستانی بنیانگذار جمهوری اسلامی پاکستان از زبان خواهر ایشان خانم فاطمه جناح)
فرهنگ اسلامی: شما خود بهعنوان یک همکار مصاحبههای فراوانی هم با اهالی فرهنگ کشورهای پاکستان و هند برای مجله فرهنگ اسلامی انجام دادهاید، فکر میکنید این تا چه حد مهم است؟
احمد شهریار: بله علاوه بر آثاری که از بنده تا کنون در زمینه ترجمه و معرفی فرهنگِ جمهوری ایران به اردوزبانهای پاکستان و هند چاپ و منتشر شدهاند، بنده با بسیاری از شاعران و نویسندههای سرشناس کشورهای پاکستان و هند مصاحبه نیز انجام دادهام که از جمله میشود به مصاحبههای حمید شاهد، ادریس بابر، دکتر علی کمیل قزلباش، دکتر فایزه زهرا میرزا، خانم معصومه شیرازی، دکتر اخلاق آهن، دکتر مهدی باقر خان و… اشاره کرد. به نظر بنده، ما امروز بیش از هر زمان دیگر به معرفی شاعران و نویسندگان کشورهای اردو زبان و فارسی زبان به یکدیگر داریم، چون با ورود انگلیسیها فاصلهها بیشتر و بیشتر شدند و همانطور که عرض کردم، با اینکه ما دو کشور دوست و همسایه هستیم، از آثار ادبی همدیگر آنطور که باید و شاید مطلع نیستیم. بنده معتقدم هنگامی که ما از نویسندگان و آثار نویسندگانِ همدیگر آشنا بشویم، راههای جدیدتری برای آشنایی بیشتر باز خواهد شد و چه بسا ناشرانِ کشور مقابل خواستارِ ترجمهی اثری از نویسنده یا شاعری شد که از طریقِ همین مصاحبهها با او آشنا شدهاند.
فرهنگ اسلامی: در یکی دو تا سوال قبل گفتیم از آنجا که شما علاوه بر شاعر، مترجم هم هستیم. این یعنی اولیت با شاعری است. پس بهتر است وارد گفت و گو درباره شعر شما بشویم. بفرمایید که در این زمینه چه فعالیتهای جدیدی انجام دادهاید؟
احمد شهریار: خیلی ممنون. بنده هم خودم را اول اهلِ شعر میدانم و بعد مترجم. شعر چیزی هست که هیچوقت آن را نتوانستم از زندگی روزمرهام حذف کنم یا نادیده بگیرم. اجازه بدهید یک خاطره هم بگویم برایتان. من دوستی دارم که اهلِ پاکستان است و مثلِ خودم ساکن ایران. هر از گاهی همدیگر را میبینیم. یک بار که رفته بودم دیدنش،
گفت: شهریار دیگه چه خبر؟
گفتم: سلامتی. خدا رو شکر.
پرسید: چکارا میکنی؟
گفتم: کارِ خاصی ندارم این روزها. همان درس و مشق و ترجمه و…
گفت: دیگه شعر نمیگی یعنی؟
گفتم: چرا؟
پرسید: پس چرا از شعر اسم نبردی؟
گفتم: برای من شعر گفتن و شعر خواندن، مثل غذا خوردن و نفس کشیدن میماند و شما وقتی از کسی میپرسی چهکارا میکنی، او به شما نمیگوید که غذا میخورم و یا نفس میکشم.
و این واقعیت دارد. من سالهاست تقریبا هر روز شعری از بزرگان از جمله بیدل و حافظ و سعدی و… میخوانم و یکی دو بیت هم مینویسم که با اینکه در زمینه چاپ شعر خیلی مشتاق نیستم ولی یک مجموعه شعر به نام اقلیم به زبان اردو دارم و دو مجموعه شعر فارسی همزمان دارند در ایران به نام های “پیرهن گم کردهام” (مجموعه شعر غزلهای سبک هندی) و “پرچمت بالاست” (مجموعه شعر آیینی) در دستِ چاپ هست و به زودی شاهد رونمایی از این دو مجموعه در ایران و هند خواهیم بود. علاوه بر این دو مجموعه دو تا مجموعه شعر به زبان اردو هم آماده چاپ دارم ولی به خاطر مشغولیتهای فراوان، هنوز فرصت نکردم بازبینی نهایی آنها را انجام داده و با دوستان ناشر در پاکستان و هند برای چاپ هر دو مجموعه همزمان از هند و پاکستان اقدام بکنم. امیدوارم در آینده نه چندان دور این اتفاق هم بیفتد.
فرهنگ اسلامی: آخرین اثری که به زبان فارسی داشتید، چه شعری بوده است؟
احمد شهریار: آخرین شعری که نوشتم در باره آن دسته از اصحاب امام حسین (ع) بود که قبل یا هنگامِ واقعه کربلا به امام حسین (ع) پیوستند و در رکابِ امام حسین (ع) جنگیده و به شهادت رسیدند. هر باری که این موضوع به ذهن میآید، بیشتر ذهنها به سمتِ حر بن یزید ریاحی میرود و چند تن دیگر از یاران باوفای سید الشهداء (ع) ولی من شعرم را در مورد دو برادر ابوالحتوف و سعد بن حارث انصاری نوشتم که ظهرِ عاشورا از لشکرِ ابن سعد بریده و به لشکر امام حسین (ع) پیوستند و در همان روز و پس از نبردِ شجاعانه به شهادت رسیدند.
فرهنگ اسلامی: چه عالی. خوشحال میشویم مخاطبان عزیزمان هم از شعری که گفتید، فیض ببرند.
احمد شهریار: چشم. تقدیم میکنم:
ابوالحتوف، بیا گوش کن! صدای حسین است
صدای کمرمقِ استغاثههای حسین است
صدای العطشی هم بلند شد ز کنارش
صدای خسته که جز تیغِ و تیر نیست حصارش
بیا من و تو “دو لبیک” گشته و بشتابیم
ابوالحتوف، ببین ظهر شد، چقدر بخوابیم
فدای حضرتِ خورشید میشویم من و تو
برون از این شبِ تاریک میرویم من و تو
که درگذشته به روی علی که تیغ کشیدیم
صدای برحقِ نفسِ رسول را نشنیدیم
عذاب میکشم از این همه جهالت و پستی
شکست خوردهام آری برادرم، چه شکستی!
تو مثلِ من ز خدا نیم قرن عمر گرفتی
مگر برای هوا نیم قرن عمر گرفتی؟
مگر من و تو ز حر کمتریم جانِ برادر
بیا بیا بشتابیم سمتِ سبطِ پیمبر
خدا خدای حسین است، از چه واهمه داریم
مگر نه چشمِ شفاعت همه ز فاطمه داریم
ابوالحتوف، برادر، ببین صدای حسین است
دگر سر و تن و جانم فقط برای حسین است
و کاش جای اباالفضل گرز فرقِ سرم را…
و جای اکبرِ او کاش نیزهای جگرم را…
و کاش جای یکایک شهیدِ لشکرِ مولا
هزار بار رساند به قتل ما دو نفر را
هزار هم که از این قبل از این بهبعد نباشیم
اگرچه سعدم، در فوجِ ابنِ سعد نباشیم
رها شدیم از آن دشمنان و دوستنماها
رجز بخوان که رسیدیم بینِ لشکرِ اعدا
بزن به قلبِ سیاهِ سپاه، تیرِ رجز را
دعای فخرِ رسل همرهت ز گنبدِ خضرا
نگاه کن به حسینم که نیست صبروتوانش
ولی برای من و تو تبسمی به لبانش…
همین حسین حسین است ذکرِ لحظهی آخر
ابوالحتوف، خدا رحمتت کناد برادر
فرهنگ اسلامی: بسیار هم عالی. اجرتان با سید الشهداء (ع). حالا که حرف از شعرِ آیینی شد، بفرمایید که به نظر شما فرقِ شعرِ آیینی و غیر آیینی چیست؟
احمد شهریار: ببنید شعرِ آیینی دایرهی گستردهای دارد و تنها به اشعاری که در مدح و مرثیه ائمه اطهار (ع) باشند، خلاصه نمیشود. از این رو باید گفت که درصدِ شعرِ آیینی در ادبیاتِ ما بیشتر از هرگونه شعرِ دیگر است. شعرهای دفاع مقدس و اخیرا اشعارِ مدافعانِ حرم که محور و مرکز اینگونه شعرها حرمِ حضرتِ زینب (س) هست، آن را در محدودهی شعرآیینی قرار میدهد. با این تعریف تعدادِ شعرِ غیرِ آیینی بسیار کمتر خواهند شد و تنها اشعاری را میشود غیرِ آیینی نامید که از مفاهیم ارزشمند تهی بوده و از سرِ مخاصمت با دین و یا موضوعاتِ ارزشی نوشته شده باشند. مانند اشعاری که زمانی در مکتب دادایسم مینوشتند که کلماتِ مختلف را از جاهای مختلف روزنامه و کتاب و… برش میزدند و آنها را بدون هیچگونه مقصد و هدف کنارِ هم میچیدند و بعد میگفتند این شعر است که خوشبختانه از این مکتب حداقل در ایران هیچ استقبالی نشد و دلیلِ آن هم شاید این باشد که ایرانیها قرنهاست با اشعارِ حافظ و سعدی و مولانا و خیام و فردوسی و نظامی و بیدل و خسرو و نظیری و عرفی و… انس گرفته و هرگز به اشعار و ابیات پوچ دل نخواهند داد. البته در سالهای سعی کردند به نوعی همان دادایسم را در ایران هم به راه بیندازند که البته موفق نشدند و ما امروز هم شاهد اشعار با مفاهیم ارزشی و عالی هستیم.
فرهنگ اسلامی: فکر میکنید پس از انقلاب اسلامی این روند بیشتر شده است یا خیر؟
احمد شهریار: بله قطعا همینطور است. هرچند در گذشته هم درصدِ بالایی از اشعار شاعرانِ فارسی به نحوی شعرِ آیینی بوده است. مثلا مولانا و حافظ و سعدی بیشتر اشعارشان عرفانی هست که باز به نحوی میتوان آن اشعار را اشعار آیینی نامید، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تعداد این اشعار رشد جهشی داشته و انبوهی از اشعار آیینی در شعر فارسی اضافه شده است. شاعران جوان امروز شعرهای بسیار فاخر و ارزشمندی تمام قدرت در این مسیر قدم بر میدارد. شاگردانی مانند سید حمید رضا برقعی، احمد علوی، محمد جواد شرافت، حسن بیاتانی و غیره. اساتید دیگری نیز بوده و هستند که شاگردانِ فراوانی را تربیت کردهاند و از جمله این اساتید میتوان از استاد علی معلم دامغانی، استاد میرشکاک و غیره نام برد که علاوه بر اینکه خودشان آثار بسیار ارزشمند در خصوص شعرآیینی داشتهاند، شاگردانِ زیادی را هم تحویل جامعه ادبی کشور دادهاند.
فرهنگ اسلامی: یعنی شعرهای مدافعان حرم هم به نظرِ شما شعرِ آیینی محسوب میشوند؟
احمد شهریار: قطعا. هر شعری که به نحوی به ائمه اطهار و اهلبیت علیهم السلام یک رباعی مدافعان حرم هم خواندم که الحمدلله مورد عنایت ایشان قرار گرفت که:
این کارِ کمی نیست که لطف و کرم است
تا آخرِ عمر هم ببالید، کم است
تنها نه شما مدافعانِ حرمید
زینب خودش از مدافعانِ حرم است.
فرهنگ اسلامی: احسنت. شما خودتان هم تا کنون کتابِ شعر آیینی چاپ کردید؟
احمد شهریار: اخیرا به سفارش خانهی پارسی زبانان یک مجموعه شعر آیینی به اسم “پرچمت بالاست” آماده کردم که موضوع بندی شده و تقریبا در مورد هر یکی از معصومین (ع) شعر آوردهام. این مجموعه قرار است به زودی چاپ و همزمان در هند و ایران رونمایی بشود که زحمتِ این کار را استاد علیرضا قزوه و
فرهنگ اسلامی: چه خوب. ان شاءالله حتما مجموعه خواندنی خواهد بود. خب، از ترجمه گفتیم و از شعر آیینی حرف زدیم، بفرمایید که نقطه عطف این دو را در چه میبینید؟
احمد شهریار: همانطور که قبلا عرض کردم خدمت شما، امروز ما نیاز به معرفی دوجانبه فرهنگ داریم؛ یعنی آنچه در کشورهای پاکستان و هند نوشته شده و میشود را باید از طریق ترجمه به فارسی زبانان ایران، افغانستان و تاجیکستان معرفی کنیم و آثار شاعران و نویسندگان فارسی را به اردوزبانان معرفی بکنیم. این آثار تنها شامل داستان و رمان نمیشود و شعر را، مخصوصا شعر آیینی را هم در بر میگیرند. امروز شاعران بسیار قدآور شعر آیینی در ایران هستند مرثیه حداقل سی و پنج شش بیت دارد. بعضی از مرثیههایش بیش از صد و نود بند نیز دارد. شاعر همعصر دیگرِ میر انیس، میرزا دبیر است که وی نیز همینطور مرثیههای فراوانی در باره واقعه عاشورا دارد و قبل و بعد از این دو انبوهی از شاعران دیگر نیز هستند که همین راه را ادامه دادهاند. یکی از ویژگیهای این شاعران بومیسازی کردن واقعه کربلا است که اگر این آثار برای جامعه مذهبی و ادبی ایران به زبان فارسی ترجمه بشود، قطعا برای مخاطبان جالب خواهند بود. امیدوارم با حمایت نهادهای مذهبی این کار نیز انجام بشود، ان شاءالله.
فرهنگ اسلامی: ان شاءالله. شما یک شاعر طلبه هستید. تفاوت شعر یک شاعر طلبه با غیر طلبه را در چه میبینید؟ و آیا یک شاعر طلبه میتواند شعر عاشقانه هم بگوید یا نه؟
احمد شهریار: سؤال بسیار خوبی پرسیدید. بگذارید در اینجا به جای اینکه نظر شخصی خودم را بگویم، نظر دو تن از شاعران صاحبنظر حوزه را خدمت شما عرض بکنم. البته برای اینکه نمیدانم خودشان راضی به ذکر اسمشان هستند یا خیر، ترجیح میدهم اسمشان را نبرم و تنها به نقطه نظراتشان اکتفاء بکنم. یکی از این دو شاعران حوزوی که هر دو در زمینه شعر بسیار موفق عمل کردهاند، نظرشان بر این است که یک شاعر طلبه باید شعرش از اشعار شاعران غیر طلبه قابل تشخیص باشد، یعنی مملو از اصطلاحات حوزوی باشد و یک شاعرِ طلبه نباید در حوزه شعر عاشقانه ورود پیدا کند و شاعر دومی نظرش این است که شاعر طلبه هم فردی از
فرهنگ اسلامی: امروز ایران و کل دنیا با ویروس جدیدی به نام کرونا درگیر است. این ویروس چه تأثیری بر فضای شعر و ترجمه گذاشته است؟ احمد شهریار: فضای ترجمه که خیلی تحتِ تأثیر کرونا قرار ندارد، بجز اینکه برخی از کارهای بنده که قرار بود، قبل از شیوع کرونا چاپ و منتشر بشوند، هنوز برای چاپ نرفته است و برخی از کتابها هم که چاپ شده بودند و قرار بود کپیهای بنده را برایم ارسال بکنند، بخاطر کرونا هنوز موفق به ارسال آنها نشدند. ولی فضای شعر را بسیار تحتِ تأثیر قطع میشد، گاهی بنده نمیتوانستم واردِ اینستاگرام شده و شعرخوانی انجام بدهم، گاهی کلا فراموش میکردم، گاهی میهمان میآمد و در شعرخوانیهای کشورهای پاکستان و هند دعوت شده و شعرخوانی داشته باشم که باید این را از برکاتِ فضای مجازی دانست. فرهنگ اسلامی: بسیار هم عالی. از اینکه باز هم در خدمت شما بودیم، خیلی خوشحالیم. برای احمد شهریار: خیلی ممنون. من هم برای شما و همکارانِ بزرگوارتانِ آرزوی سلامتی و سربلندی میکنم و از اینکه بنده را لایق دانستید، سپاسگزارم. چشم. چند تا از اشعارم را که اخیرا سرودم، خدمت شما تقدیم میکنم. ۱ یا امیرالمؤمنین (ع) یکعمر در حضورِ نمازِ تو زیستند آن صبحدم ملائکه خیلی گریستند باور نداشتیم که در سینه قلبها روزی به احترامِ عزایت بایستند شبهای بعد، پشتِ درِ مردمِ فقیر خرما و نان و عشق نبودند و نیستند بر تارکِ چراغ که شمشیر میزند؟ ای عشق! دشمنانِ تو از جنسِ چیستند؟ بغضِ علی و عشقِ صحابه؟ خودت بگو اینها مگر ابوذر و سلمانِ کیستند؟ تو محو در نمازی و خصمِ تو از قفا… نامردها حریفِ نبردِ تو نیستند تا گفت علی نماز هم…؟ آه، از شنیدنش آل علی و خیل ملائک گریستند ۲ نقاشی اشک آه از آن دریا که روزی یادگارِ رودها… مثلِ صحرا خاک شد در انتظارِ رودها رفت سوی ناکجایی مثلِ اسبِ بیسوار چون به دستِ رودها بود اختیارِ رودها ماهیانِ سرخگون، نقاشیِ اشکِ منند سالها خون گریه میکردم کنارِ رودها گریهکردم از تولد تا دمِ مرگم، ولی با دو جویی کم نگشت از اعتبارِ رودها مُردم و اندازهی یک فرد، راحت شد جهان یکحباب از دوشِ دریا کاست بارِ رودها هرکجا قبل از تماشا یک دو اشکی گریه کن میخلد در پای چشمِ خشک، خارِ رودها بحر هم از هیبتش لرزید برخود موج موج لشکری از ابر میآمد سوارِ رودها ۳ باز هم زلفِ تو را در دستِ توفان دیدهام کاش بیدارم کنی، خوابِ پریشان دیدهام در جهانِ اهلِ بینش، کودکم یا آینه؟ هر کسی را دیدهام با چشمِ حیران دیدهام آنقدر از دردِ هجرانِ توام در اشتباه آتشِ نمرودم و خود را گلستان دیدهام کاروان گم گشت و دیگر منزلی درکار نیست چون نمیبیند به جز ریگِ بیابان، دیدهام اینقدر از چاه و زندانت برای من مگو قصهی یوسف مخوان، من گرگِ باران دیدهام ۴ همیشه در دلِ ما یادِ رفتگان پیداست که زخم اگرچه رفو هم شود، نشان پیداست و ردِ پای صدای سکوتِ آینهگر ببین چگونه در آیینهی زمان پیداست! ببین که خاکِ وجودم هنوز ننشسته در این غبار هنوز عکسِ کاروان پیداست در این جهنمِ فرقت نمیتوان بودن بهشتِ گمشدهی من، نمیتوان، پیداست نه شهرِ غم، که به ملکِ عدم مرا دیدند خلاصه هرکه چنین گم شود، چنان پیداست کنارِ برکه نشستیم، ماه بود و شب و… ولی تو رفتی و… پایانِ داستان پیداست! ۵ تو ای روزم چه تاریکی، تو ای بختم چه هندویی شبی؟ خالِ لبی؟ ظلماتِ مویی؟ چشمِ آهویی؟ . به شهرِ عاشقان خوش آمدی، شهری که درآنجا کسی از تو نمیپرسد: عقابی یا پرستویی؟ . و زیرِ لب “مبادا گفته باشم: دوستت دارم” چرا ای گل، چرا ای گل، دهانم را نمیبویی . هزاران بار در آیینه خود را دیدهام، اما نمیدانم چرا تنها تو این سویی و آن سویی؟ . چرا مردم سراغِ قاتلم را از تو میگیرند تویی که درکنارِ رود داری دست میشویی؟ . نه ابری و نه بارانی، نه کوهی و نه سیلابی نه دشتی و نه رودی چون به دریا میرسی، اویی! ۶ هنوز زنده و با خاکِ مردگان یکیام منی که پیر شدم در زمان کودکیام به احترام تو را پای دار خواهد برد زرنگ باش، به هارون نگو که برمکیام غبار؟ سنگ؟ که هردو؟ بیا تو آیینه باش تو صادقانه بگو من کیام، بگو نه، کیام هزار تکیه به دیوارِ زندگی بزنم به تارهای شلِ عنکبوت متکیام به یمنِ یادِ تو ای یارِ مهربان امروز صبا تر از نفس بوی جوی رودکیام ۷ سیلابِ خونِ دوروبرم را شناختم ابرِ بهارِ چشمِ ترم را شناختم من با شناختی که ندارم از این جهان آخر جهانِ پُرخطرم را شناختم من باغبانِ خسته و فرتوت، پای دار چوبِ درختِ بیثمرم را شناختم افتادم از درختِ بلندی به روی خاک اینگونه زورِ بال و پرم را شناختم تا رفتی و ارادهی خود را شناختی من هم دعای بیاثرم را شناختم من با غبارِ قافلهها، با همین غبار پای شکسته در سفرم را شناختم پوشیده بود صورتِ خود را ولی هنوز در دستِ دشمنم سپرم را شناخت